سرکوب احساس

ساخت وبلاگ
اون روز واسم جزو سخت ترین انتخاب ها بود برای همین برای راحتی خودم چشم امیدواری دوختم به یه اینده ی نزدیک بدون دغدغه با اینکه کلی فراز و نشیب هم پشت سر گذاشتم تا به اینده به اصطلاح روشن برسم... حالا  رسیدم به همون اینده ای که منتظرش بودم و اونقدر سردرگم شدم که دنبال دکمه بک میگردم... وقتی نگاه میکنم  برای همین اینده راحت این  مدتی که گذروندم خیلی اتفاقات اینده دار وخوب  از دست دادم چون زمانم محدود سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : انتخاب,اجباری, نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 166 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 16:03

داشتم غر میزدم که سالی یه بار میرم سر یخچال سس میخوام همیشه سس ها استفاده نشده تاریخشون گذشته... این یکی از مشکلات همیشگی ماست ینی... بالاخره با دو عدد سس های ساندویچی ک پیدا کردم و ماست ی سس خوشمزه درست کردم. تازه در همون لحظه ک داشتم ذرت هارو میخوردم و زیر دندونم گیر کرد نگاه کردم دیدم نخ دندونم کنارمه و لازم نیست از جام بلند بشم کلی ذوق زده شدم... خواستم بگم  خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : اجناس,تاریخ,گذشته, نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 16:03

زن همساده ما علاقه زیادی به بو گند روغن داغ داره.. ما هر روز و هر شب به واسطه ی علایق همساده از این بوی حال بهم زن در رنج و عذاب هستیم... زن همساده ما علاقه ی زیادی به نیمرو دارد... ما اکثر ظهرا بوی روغن داغ و تخم مرغ استشمام میکنیم و سلول های مغزمون از شدت این بو میسوزد... ما هر روز در این ساعات ظهر تهوع رو تجربه میکنیم... زن همساده ما خیلی خودخواه است... یه روز بالاخره به نزد اون رفته و تذکر مید سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : ماجراهای, نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 16:03

من هیچ وقت نخواستم وابسته باشم... اما متنفرم از اینکه بهم چیزی بدن و تقدیم کنن بعد بخوان ازم بگیرن... فرقی نداره اون ی دونه ادامس باشه یا پول باشه...  از اینم متنفرم که اگه کسی وظیفشه کاری برای من انجام بده من خودم موذبم و تعارف هایی میزنم که کلی به ضررمه و شخص مقابل سریع قبول میکنه.... از اینکه همیشه به فکر بقیه بودم و از خیلی چیزا گذشتم واسه خودم چه تو خانواده چه بین دوستام متنفرم.... از اینکه ه سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : خودمو,خواسته, نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 206 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 16:03

و نوشتن تا به این سن برایم داروی مسکن خالی کردن روحم رو برگه یا صفحه مجازی بود.... اما دیشب فهمیدم گاهی دردها انچنان سنگینی میکنند روی روحت که نمیتوانی هیچ مسکنی برای آن پیدا کنی.... سرت را که بالا می اوری می بینی با 23 24سال سن نشستی وسط اتاق داری هق هق گریه میکنی... و همزمان میتونی ایموجی خنده بزاری فضای مجازی و چرت و پرت بگی...  تولد دوستتو تبریک بگی و براش ویس چرت پرت بدی تا بفهمه چقدر خوبه به سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 137 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 16:03

چقدر سرم الکی شلوغ شد... اتفاق پشت اتفاق... خوبه که یاد گرفتم با چیزا کوچیک از حجم فشار این روزا فرار کنم... البته انچنان شانس ندارم... من دیگه به خودم تعلق ندارم ساخته شدم برای مراقب بقیه بودن... نه میتونم به سرکار رفتن فکر کنم نه ادامه دادن درسم... نه حتی یک ساعت اسوده قدم زدن واسه خودم... همه چه خوش باورانه فکر میکنند من تو پر قو هستم از تنبلی... میترسم از روزی که از ترس این همه فشار زیر بار از سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 197 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 16:03

نشستم روی صندلی اتوبوس خسته و کلافه ام صدای جیغ بچه میاد...از اون طرف ی بچه دیکه میله های اتوبوس چسبیده مسره ازشون بالا برره.خانوم دو تا صندلی اون ورتر برای اروم کردن بچه اش ی کلیپ با صدای بلتد پخش کرده..دختر خانوم صندلی کناری نشسته داره پیراشکی مبخوره و بعدم ظرفشو خیلی راحت زیر صندلی تو اتوبوس میزاره... یکی دیکه با صدای بلند داره با خاهرش دعوا میکنه.... روبرو تو قسمت اقایون نگاه میکنم یکی تا ته ا سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 16:03

روی سکوهای طبقه پایین  مجتمع دم  در ی کافه نشستیم میگه فردا رو چیکار کنیم... هی میگه پارسال میگم پارسال بریز دور... هی میگه فلان جا میگم خوب اونجا ک نمیشه رفت... در نهایت میگه مگه دیرت نیست؟ پاشو برو.. با حالت قهر و ناراحتی جدا میشیم..  و من فکر میکنم و خودمو لعنت میکنم که نباید نظری میدادم... و در نهایت من معذرت خواهی میکنیم.... و میدونم هیچ وقت دلم نمیخواد سرزنشش کنم و بگم نباید از اول این تزو م سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : اختلافات, نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 16:03

خابالو بودم تازه بیدار شده بودم یکی تماس گرفت گفت خانوم شما برنده ایفون فایو شدین با پونصد هرارتومن وجه نقد . اصلا هم صداش اشنا بود.گقت برنامه ایرانسل من ک اتفاقا منم توش عضو بودم :/ خلاصه گفت ادرسو یادداشت کنید و منم باور گرده بودم :/// نمیدونم چرا حس کردم مشکوکه و دلم میخاست فش بدم ولی نمیدونستم کیه که:/ یهو کفتم ضایع میشم طرف مثلا خیلی صمیمی نباشه. رفتم خودکار بیارم ادرسو یادداشت کنم گفت بیا خو سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : ایفون, نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 194 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 16:03